سهیلا قربانی: بیستمین دوره هفته کتاب از 20 آبان ماه آغاز شده و به مدت هشت روز در سراسر کشور ادامه دارد. اما شهلا لاهیجی مدیر انتشارات روشنگران این هفته را متعلق به خود نمی داند و معتقد است تا زمانیکه مسئولان بدون ارائه دلیل و منطق از انتشار آثار فرهنگی ممانعت می کنند،هفته کتاب برای او معنا و دستاوردی ندارد.
** خانم لاهیجی! انتشارات روشنگران به مناسبت آغازِ بیستمین دوره هفته کتاب برنامه خاصی را درنظر دارد؟ خیر. چون هفته کتاب، هفته کتاب ما نیست. من علیرغم اینکه سی سال است در کارنشر فعال هستم هنوز نتوانسته ام با این هفته ارتباط برقرار کنم. بخصوص دروضعیت فعلی که تولیداتم تقریبا به صفر رسیده و آمارِ کتاب های غیرمجوز و حتی لغومجوزم بیش از مجازها شده. به همین خاطر این هفته را متعلق به خودم نمی دانم. در این هفته هیچ اقدامی نمی کنم و تنها یک نظاره گر باقی می مانم.
** عناوین متفاوتی برای روزهای هفته کتاب نامگذاری شده که روز ویژه ای هم با عنوان تکریمِ خادمانِ نشر با پیام «اصحاب نشر، پاسداران علم و اندیشه بومی» اختصاص یافته. نظرتان بعنوان یکی از فعالان نشر در ایران درباره این نامگذاری چیست؟ در ارتباط با تکریمِ خادمان نشر باید بگویم که روزگاری بسیاری از مدیرانِ ترازبالا معتقد بودند که من از صدیق ترین خادمانِ فرهنگ هستم؛ چراکه این کار را بدون چشمداشت و پاداشی انجام می دهم ولی ظاهرا امروز یا دیگر چنین مدیرانی پیدا نمی شوند یا من همان انسانِ سابق نیستم! وقتی کتاب ما امکان چاپ پیدا نمی کند یا به قدری در صف انتظار می ماند که تمام انگیزه نویسنده و ناشر از دست می رود دیگر خدمتگزاری به فرهنگ هم بی معنا می شود. البته من هم می توانم نام هایی برای روزهای هفته بگذارم. مثلا روز شنبه روز «اندوه» بود؛ برای اینکه وقتی به قیمت کاغذ مراجعه کردیم با سیرِ صعودیِ سرسام آوری مواجه شدیم. یکشنبه روزِ «سردرگمی» بود. سردرگمی از اینکه بودجه این ماه را چطور تامین کنیم. دوشنبه روزِ «استقراض» از بانک ها بود البته به شرطی که تضمین کافی برای وام گیری داشته باشیم. و همینطور نامگذاری بر هفت شنبه های دیگر.. همه روزهای ما در طول چندماه گذشته روزهای اندوه بوده. اندوهی که در طول زمان باعث فرسایش روح و روان می شود. ما در ماه گذشته پی گیرِ گرفتن مبلغ اندکی وام برای خرید کاغذ بودیم. این در حالیست که می شنویم ارقام میلیاردی در بانک ها سواستفاده شده. من یک ناشرم و دلسوزِ فرهنگِ این مملکت. نه از خانزاده ها و آقازاده ها و نه از بزرگانم. اما چرا باید سرنوشتم به جایی برسد که برای مبلغ ناچیزی که قراراست صرف خرید کاغذ شود این همه دوندگی کنم و دستِ آخر از حصولِ آن نامطمئن باشم.
** این مسئله با سرکوب انگیزه ی ناشر و نویسنده همراه است... اگر هم انگیزه سرکوب نشود بدون تردید باعث فرسایش جسمی می شود. ماه گذشته یکی از پرتلاش ترین تقلاهایم را برای گرفتن مجوزِ کتابی که دو بار اعتراض داده بودم و با جلسات متعددی همراه بود انجام دادم. جالب اینجاست که بسیاری از مسئولین قول مساعد داده بودند و اطمینان از اینکه کتاب مجوز می گیرد و تنها نیاز به یک امضا دارد. اما چندی پیش در کمال ناباوری خبر دادند که کتاب مجوز نگرفت!
** تمایل به بازگویی اسم کتاب دارید؟ چه فرقی می کند، مهم اینست که مسئولین خودشان مطلع هستند. حالا اسمش مثلا باشد «جمع پریشان» از نویسنده ای که یکی از کتاب های دیگرش به 8 زبان در دنیا اززبان ترکی تا رومانی ترجمه شده . من تمام نسخه ها را همراهم بردم و گفتم این نویسنده در آستانه جهانی شدن است. به من بگویید ایراد این اثر برای چاپ چیست؟ تمام اصلاحاتِ وارد شده را هم با تعدیلی که در تشخیص خودم بود در کار اعمال کردم. یا مثلا کتاب «امر وانموده» که تصویب هم شده بود اما اعلام وصول نشد و الان همچنان در انبار روشنگران خاک می خورد. باور کنید هربار که نویسنده اش را می بینم عرق شرم بر پیشانی ام می نشیند. جالب است برایتان بگویم در توضیحِ چراییِ مجوز چاپ ندادن به این کتاب، گفته شد بررس می بایست کتاب را نزد بررس سیاسی می برد اما اشتباهی با بررس مذهبی در مورد کتاب مشورت کرده بود. جالبتر اینکه او هم هیچ اشکالی به کتاب ندیده بود! حال باید پرسید که چه کسانی فضای فرهنگی را سیاسی می کنند؟!
** بغیر از دلیل عنوان شده، از علت اصلی ممانعت از انتشار کتاب صحبتی نشد؟ به ما گفته شد شاید بخاطر مصلحت! این را می گویند چون هنوز خودشان دلیل این مخالفت را نمی دانند. «مذاق» گمانه درستی برای تشخیص نیست. مصلحت؟! عرض و طول این مصلحت را چه کسی تعیین کرده؟ من حاضرم در هر دادگاه عمومی از کتابم دفاع کنم و مطمئن هستم که برنده می شوم.
** شما بعنوان ناشری که تلاش کرده در انتشار آثارش پیرو مصوبات انقلاب فرهنگی باشد دلیل این مسئله را در چه چیز جستجو می کنید؟ من نه تنها دلیلش را نمی دانم بلکه منطق این ماجرا هم برایم روشن نیست! نمی دانم براساس چه منطقی متولیان فرهنگ کشور تصور می کنند روشی که برای اصلاح فرهنگِ جامعه پیش گرفته اند روش صحیحی است. آیا نمی بینند که جامعه روزبه روز به سمتِ گریز از کتاب سوق پیدا می کند و فساد گسترده تر می شود؟ آیا از خودشان سوال نمی کنند که کمی هم مسئول این جریان هستند؟ آیا واقعا تصور میکنند با توقیف کتابی که به تشریح معضلات و مشکلات جامعه پرداخته و یا راه های بهبود سیستم فکری جوانان ما را ارائه می دهد، بهترین راهِ اصلاح جامعه را انتخاب کرده اند؟ مخالفت با کتابی که نه خلاف قانونی دارد و نه خلاف مصوبات انقلاب فرهنگی است توجیه پذیر نیست. من هم می توانم با انجام بسیاری از کارها برای خودم شهرت و موقعیت بخرم اما این کار را انجام نمی دهم. مثلا من درباره مشکلات نشر در ایران با هیچ رسانه جمعی برونمرزی صحبت نمی کنم و گهگاه نظراتم را از طریق سایت روشنگران و مطبوعات داخلی (البته اگر جرات چاپ و انتشار آنها را پیدا کنند) انعکاس می دهم. اما انتقاد از آنچه که به نظرم نادرست می آید را تکلیفِ خودم می دانم. من حتی یکبار به مسئولین اداره های متعدد کتاب گفتم تمام تشکیلاتی که در این اداره ها چیده شده غیرقانونی و غیرشرعی است. غیرشرعی از این جهت که اینها با بودجه ای از بیتالمال که باید صرف خدمت به فرهنگ و اعتلای فرهنگ شود، بر ضد آن عمل می کنند و این یعنی توقف. ایستایی و مرگ. من احساس خطر می کنم. خطر از اضمحلال، از ایستایی. احساس خطر از اینکه روزی برسد که دیگر کوچکترین حرکت فرهنگی جدی در این مملکت انجام نشود. من به نظرم می آید بسیاری از مسئولین ذیربط بخصوص کارمندان جوان، به صحت و درستیِ صحبت های من واقف هستند. اما از اینکه هیچ اقدامی درجهت بهبود وضعیت کنونی انجام نمی دهند افسوس می خورم.
** فکر می کنید نگاه ساده انگارانه باعث این درهم ریزی فرهنگ شده و یا براساس برنامه ای از پیش تعیین شده به تغییرِ سیاست های گذشته دست زده اند؟ من هم نمی دانم این فرمانبری از چه کسی و یا چه نهادی صورت می گیرد به همین خاطر نمی توانم قضاوتی کنم.اما شاید این مسئله بطور عموم، سیاستِ راندن و خسته کردن باشد. برای اینکه یک روز منِ ناشر مجبور شوم دست از کار بکشم. ما نیاز به یک عقل سلیم داریم که بیاندیشد انتشار 1000 جلد کتاب در دورانی که بحران اقتصادی به مردم اجازه خریدِ بیش از نان نمی دهد می تواند آغازگرِ چه جریانی در جامعه باشد؛ آن هم برای ناشرانی امثالِ من که خودشان بیش از همه دغدغه این کشور را دارند.
** با این حساب با این تحولات زودهنگام امکانِ ایستِ فرهنگیِ کوتاه مدت و یا حتی بلندمدت هم وجود دارد.... خب ما همیشه حرکتِ نسبی داشتیم. علتش هم اینست جامعه ای که می ایستد می میرد. بعضی پدیده ها نیازمند پویایی است. پاندول های بازی که با یک اشاره دست شروع به حرکت می کند تا ابد می تواند حرکتس تداوم داشته باشد. آن چیزی که باعث توقفش می شود تنها اصطکاک است. در اینجا اصطکاکی که توقف ایجاد می کند نهادی است که مسئول اعتلاست نه مسئول توقف دادن. من فقط یک سوال دارم، ظرف این مدت چه اعتلایی در حوزه ادبیات و فلسفه و علوم دینی ایجاد شده. نگاه من به این مسئله شخصی نیست من از منظر یک کشور نگاه می کنم. متاسفانه هیچ برنامه ای برای تداوم و پیشرفت فرهنگ در کشور تدوین نشده و برنامه اضمحلالش هم خردخرد و خودبه خودی است. مثل ساختمان با ارزشِ تاریخی که در طول زمان مرمت نشود. خب روشن است که این ساختمان یک روز فرو می ریزد؛ حتی زودتر از آنچه که تصور می کردیم. آنوقت کسانی که با بی توجهی، به این فروپاشی دامن میزنند باید پاسخگو باشند؛ هم پاسخگوی مردمان آن نسل و هم پاسخگوی تاریخ که قضاوتش سخت بیترحم است و هیچ توجیهی را نمیپذیرد. نگاهی به گذشته بیندازیم. ببینیم در هر دوران راجع به کسانی که نقش مثبت یا منفیِ فرهنگی داشته اند چه گفته شده است. تاریخ در حال حاضر هم مشغول قضاوت است و این حکمِ جبریِ تاریخ است.
** به نظرتان مسئولیت پذیری می تواند بخشی از این درهم ریختگی را جبران کند؟ بله اما درشرایط فعلی هیچکس حاضر نیست بار این مسئولیت را به دوش گیرد و هرکس به دیگری حواله می دهد اما چه آگاهانه و چه ناآگاهانه این عمل صورت گیرد تاریخ هم از هیچکس چشم پوشی نمی کند. اخیرا شنیدیم در ایتالیا دانشمندان زلزله شناسی که اهمیت و شدت زلزله را برای شهروندان توضیح نداده بودند محاکمه شدند. در جایی از دنیا برای تمام جان ها و تن ها به قدری اهمیت قائلند که برای کسانی که غفلت کردند مجازات درنظر گرفتند. ما در زلزله ای که در کشورمان اتفاق می افتد چه اقدام سازنده ای می کنیم. آیا رسیدگی به اوضاع بازماندگانِ زلزله، برای کشوری با این ثروت،تکلیف دولت نیست؟ اگر ما هم مانند کشورهای دیگر برای مردم و فرهنگ جامعه ارزش قائل شویم و این مسئولیت پذیری را به فرهنگ هم تعمیم دهیم بخشی از اوضاع نابه سامان امروز سروسامان می گیرد.
** یک ضرب المثل چینی می گوید اگر فقط به فکر سال آینده هستی بذری بکار. اگر به ده سال دیگر می اندیشی، نهالی غرس کن و اگر به صدسال دیگر فکر میکنی، در آموزش و ارتقاء فرهنگ جامعه بکوش. با این اوصاف آینده فرهنگی جامعه را چطور رصد می کنید؟ من آدم خوشبینی هستم. اگر نبودم نمی توانستم سی سال در این حوزه فعالیت کنم. حوزه فرهنگ چشم اندازی دورگاه است و شاید پیمانه عمر ما کفاف رسیدن به آن را ندهد اما بالاخره روزی محقق خواهد شد و من منتظر آن روز هستم. روزی که طلوع کند.
** با این شرایط چه آینده ای پیش رویِ روشنگران است؟ این سوالی است که من هربار از خودم می پرسم اما به قطعیت پاسخی پیدا نکردم. بزرگترین دغدغه این روزهایم اینست که بعدِ من روشنگران چه خواهد شد؟! البته تلاش میکنم که راه حلی برایش پیدا کنم. اما تا زمانیکه حیات دارم و نفس می کشم سعی می کنم این موسسه را سرپا نگه دارم، ولو با چاپ 5 کتاب در سال! آن روز هم که نبودم امیدوارم کسی پیدا شود که بر گورِ من شمعی بیافروزد و روشنگران را همچنان روشن نگه دارد. بر این موضوع نه تاکیدی دارم و نه اطمینانی!